انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . اطلاعات و اخبار دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری + خاطرات + مقالات . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . اطلاعات و اخبار دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری + خاطرات + مقالات . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

با سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی . سالهاست که عده ای از فارغ التحصیلان دبیرستان جمعی از دوستان و اکثر معلمین را یافته اند و سالانه حدود سه گردهمائی جهت تجدید دیدار و یادآوری خاطرات و گپ و گفتگو و قیل و قال و قرار و مدار باهم دارند . هسته اولیه این تجمع که اکنون به شناسائی بیش از 390 نفر انجامیده با ده نفر از دانش آموختگان سال 50 شروع شده ، امید است به همت شما به تمام فارغ التحصیلان دکتر نصیری دسترسی پیدا کنیم . با آرزوی موفقیت برای همه شما رئیس دانا

بایگانی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

آیت الله طالقانی :

انسان 2 نوع معلم دارد. آموزگار و روزگار
هر چه با شیرینی از اولی نیاموزی- دومی با تلخی بهت می آموزد.
اولی به قیمت جانش- دومی به قیمت جانت

---------------------------------------------------------------------------------------------

این محیط آزادی را اگر قدر ندانستید دوباره تاریخ تکرار خواهد شد
 پیدا شدن مستبدینی که دیگر رحم به صغیر و کبیر ما نخواهند کرد و با شعارهای واهی توده جامعه را فریب خواهند داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۰۰
محمد علی رئیس دانا

من وهمکلاسیهای عزیزم (  10)               
نفس زنان وارد دانشگاه تهران شدم. وقتی جلوی دانشکده -مقابل مجسمه  فردوسی-  رسیدم،نفس راحتی کشیدم.هنوز چند دقیقه ای به امتحان مانده بود.
وارد  راهروی طبقه اول شدم. مقابل درب ورودی و در کنار تابلوی اعلانات، عده ای از دانشجویان دختر و پسر، با کنجکاوی شب نامه  دست نوشته ای را مطالعه میکردند: :"مردم مبارز ایران مدتهاست که مبارز نستوه، آیت الله طالقانی  ، بهمراه  تعداد کثیری از فرزندان عزیز شما در  زندانهای دژخیمان شاهنشاهی مورد شکنجه  قرار گرفته و...............".  هر لحظه به تعداد دانشجویان اضافه می شد. راهرو را طی کرده  از پله های مرمری بالا رفتم. در طبقه دوم تعدادی از بچه ها منتظر برگزاری
امتحان بودند. بعضی ها کتاب به دست از آخرین دقایق ، جهت مرور کتاب استفاده می کردند. *******
ملانظر، مثل همیشه ،خندان و مصمم  ،کاملاً آماده  باکتابی  زیر بغل با نعمتی
،جزوه به دست ، در حال بحث و گفتگو بودند .کنار پنجره مشرف به
حیاط ،میرکوشش و فرهانی و چیمه ای سخت در حال مطالعه بودند. در داخل کلاس آنژل و نخعی بهمراه دیگر دوستان ،تمرینات
کتاب را مرور می کردند. بعضی ها قدم زنان و عده ای هم نشسته روی پله ها  مشغول مطالعه بودند . در کنار نرده های
طبقه  دوم ،همتی با موهای انبوهش ، بور  و فرفری ، با کت و شلواری قهوه ای ،دست چپ در جیب شلوار، با سیگاری روشن
 در دست راست،در حالیکه پوک محکمی به آن می زد،سخت  با
خانم قاضی در حال نقد و گفتگو بودند. هر دو مطالعات عمیقی
در زمینه ادبیات انگلیسی داشتند. گاهی ساعت ها کتابی را مشتاقانه نقد می کردند.**********
زنگ زده شد.بچه ها وارد کلاس شدند.موسیو  اولبر " استاد فرانسوی زبان فرانسه " با سوالات امتحانی ، وارد کلاس شد.
بر خلاف گذشته کسی  از جایش بلند نشد. ورقه های سفیدی را
جلوی بچه ها قرار داد.شروع کرد به خواندن متون دیکته. هر جمله را دوبار تکرار می کرد. همه بچه ها آرام نشسته فقط او را
نگاه میکردند.لحظه به لحظه صدایش بلند تر و بلند تر می شد. صورتش کاملاً برافروخته و سرخ شده بود.عرق از سرو  رویش
جاری بود. بچه ها هم چنان  با بی تفاوتی و بدون حرکت نشسته بودند.جلسه قبل رفتاری  نا شایسته نسبت به یکی از دانشجویان داشت. با عصبانیت ورقه های سفید را جمع کرد. سوالات گرامری
را مقابل تک تک بچه ها قرار داد. بچه ها هم چنان ناظر کار هایش
بودند.ناگهان در یک لحظه  همه بلند شده و کلاس را ترک کردند.
دیگر هرگز  مسیو اولبر  را ندیدم.********
با صدای بلند گوی مدرسه بخود آمدم. : : "دبیران محترم لطفا سوالات امتحانی را توزیع نمایید.". وقتی ورقه های سفید را در کنار دانش آموزان قرار دادم  کوچکترین حرکتی نکردند.با صدای بلند گفتم : :لطفا اسامیتان را روی ورقه ها بنویسید. باز هم حرکتی نکردند.سوالات ریاضی را جلوی آنها گذاشتم، عکس العملی
نشان نداند.برنامه امتحانی شان بسیار فشرده و برای درس ریاضی
کمترین وقت را در نظر گرفته بودند.دقایقی گذشت و همچنان ساکت و بی حرکت به من نگاه می کردند.رفتارشان عواقب بسیار بدی از طرف مدیر داشت.به آرامی گفتم : :موافقند این یک امتحان تمرینی جهت آشنایی با سوالات باشد و در یک فرصت مناسب  دوباره امتحان بگیرم؟ لبخند رضایت بر چهره شان ظاهر شد و شروع به نوشتن کردند و من دوباره ،همچنان قدم زنان خاطرات شیرین دوران دانشجویی ام را مرور میکردم.
ادامه دارد .        صفدری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۵۳
محمد علی رئیس دانا

هیتلر در جنگ جهانی دوم به تنها قشری که اجازه وارد شدن به جنگ در کشورش نداد معلمین بودند و دستور داد معلمین را در سنگرهای زیرزمینی محبوس کنند دلیلش را از او پرسیدند...
او گفت: اگر در جنگ پیروز شویم برای جهانگشایی به آنها نیاز داریم
و اگر شکست بخوریم برای ساختن کشور به آنها نیاز داریم...
آینده نگری اش درست از آب درآمد و معلمان بخوبی موجب آبادانی آلمان شدند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۱۰
محمد علی رئیس دانا