انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . اطلاعات و اخبار دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری + خاطرات + مقالات . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . اطلاعات و اخبار دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری + خاطرات + مقالات . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

با سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی . سالهاست که عده ای از فارغ التحصیلان دبیرستان جمعی از دوستان و اکثر معلمین را یافته اند و سالانه حدود سه گردهمائی جهت تجدید دیدار و یادآوری خاطرات و گپ و گفتگو و قیل و قال و قرار و مدار باهم دارند . هسته اولیه این تجمع که اکنون به شناسائی بیش از 390 نفر انجامیده با ده نفر از دانش آموختگان سال 50 شروع شده ، امید است به همت شما به تمام فارغ التحصیلان دکتر نصیری دسترسی پیدا کنیم . با آرزوی موفقیت برای همه شما رئیس دانا

بایگانی

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

با کمال تاسف مطلع شدیم جناب آقای سید جمال شبانکاره که سالها دبیر ورزش ومعاونت دبیرستان را بعهده داشتند دعوت حق را لبیک گفتند ضمن عرض تسلیت به خانواده ایشان از خداوند بزرگ برای ایشان علو درجات رامسئلت می نماییم روحش شاد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۲۳
محمد علی رئیس دانا

بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت چرا خاموشش نمیکنی وانرژی رو هدر میدی؟
وقتی وارد حمام میشد ومیدید آب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی وهدر میدی🤨
همیشه ازم انتقاد میکرد و به منفی بافی متهمم میکرد ...بزرگ وکوچک در امان نبودند ومورد شماتت قرار میگرفتن...
حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود.😟
تا روزی که منتظرش بودم فرا رسید وکاری پیدا کردم...
🔅امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم🙂
اگر قبول شدم این خونه کسل کننده رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخاش برای همیشه راحت بشم.
صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم  و زدم بیرون😘
🔅داشتم با دستم گرده های خاک را رو کتفم دور میکردم که پدرم لبخند زنان بطرفم اومد با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین وچروک چهره اش هم گواهی پاییز رو میداد بهم چند تا اسکناس داد و گفت :مثبت اندیش باش و خودت رو باور داشته باش ،از هیچ سوالی تنت نلرزه!!
نصیحتشو با اکراه قبول کردم ولبخندی زدم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست...مثل اینکه این لحظات شیرینو میخواد زهرمار کنه😡
از خونه بسرعت خارج شدم یه ماشینو اجاره کردم و بطرف شرکت رفتم...
به دربانی شرکت رسیدم  خیلی تعجب کردم😳😳
هیچ دربان ونگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما⬅️⬆️↗️↙️
به محض ورودم متوجه شدم دستگیره ازجاش در اومده ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه.
بیاد پند آخر بابام افتادم که همه چیزو مثبت ببین. فورا دستگیره رو  سرجاش محکم بستم تا نیوفته!!
همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچه ی شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آب سر ریز  حوضچه ها ..به ذهنم خطور کرد که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابم افتادم که آب رو هدر ندم ...شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم وآب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.
در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم ...چراغک های آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد وفریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد ، اونارو خاموش کردم!!
🔅به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن.
اسممو در لیست ثبت نام نوشتم ومنتظر نوبت شدم...وقتی دور و  برمو نیم نگاهی انداختم چهره ولباس وکلاسشنو دیدم ،احساس حقارت وخجالت کردم ومخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شونو تعریف میکردن😥
دیدم که هرکسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون😳
با خودم میگفتم اینا با این دک وپوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم ؟!!!عمرا😨
فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن...!!!
بیاد نصحیت پدرم افتادم:مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش ...😔
 نشستم ومنتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام  انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد واین برام غیر عادی بود😳
در این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل.
وارد اتاق مصاحبه (گزینش)شدم  روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کرده ولبخند میزدن ... یکیشون گفت کی میخواهی کارتو شروع کنی؟
دچار دهشت واضطراب شدم، لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟
بیاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم : نلرز و اعتماد بنفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم :ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم.
یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام!! باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین؟!😳 سومی گفت ما بخوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان نمیشه مهارتهاشونو فهمید، به همین خاطر گزینش ما عملی بود، تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مد نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد وتوتنها کسی بودی که از کنار این ایرادات رد نشدی وتلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی ودوربین های مداربسته موفقیت تو را ثبت کردند 👌👌👌
در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد کار ، مصاحبه، شغل و ...هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم!
پدرم آن انسان بزرگی که ظاهرش سنگدلیست اما درونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است.
🌺🌿🌺🌿

دلزده نشو از نصایح پدرانه آنها زیرا در ماوراء این پندها محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران آن را خواهی فهمید وچه بسا آنها دیگر نباشند ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۸:۰۳
محمد علی رئیس دانا

 عجیب ترین معلم دنیا بود چون عجیب ترین امتحان های دنیا رو می گرفت... هر هفته وقتی امتحان تموم می شد برگه ها رو ازمون نمی گرفت ... می گفت خودتون تصحیح کنید اونم نه تو کلاس تو خونه ... دور از چشم خودش ... اولین باری که برگه ی خودم رو تصحیح کردم سه تا سوال رو غلط جواب داده بودم ... نمی دونم ترس بود یا عذاب وجدان ، هر چی بود نذاشت جواب های غلط رو درست کنم و به خودم بیست بدم ... فردای اون روز وقتی بقیه ی بچه ها برگه های امتحانشون رو تحویل دادن فهمیدم همه بیست گرفتن... همه بیست گرفتن به جز من ... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم ...بهم می گفتن خب مثل ما جواب هایی که غلط نوشته بودی رو درست می کردی تا بیست بگیری ولی من نمی خواستم خودم رو گول بزنم ... نمی خواستم چشمام رو به روی اشتباهاتم ببندم ... گذشت و گذشت تا امتحان اصلی رسید ... همون که نمره ش می رفت تو کارنامه ... امتحان که تموم شد ، معلم برعکس همیشه برگه ها رو جمع کرد و گذاشت تو کیفش... چهره ی هم کلاسی هام دیدنی بود...‌ رنگ و روشون پریده بود و ناراحت بودن... اونا فکر می کردن این امتحان هم خودشون تصحیح می کنن و با درست کردن جواب های اشتباه به خودشون بیست میدن ولی این بار فرق داشت این بار قرار بود حقیقت مشخص بشه...چند روز بعد وقتی معلم نمره ها رو خوند بهترین نمره ی کلاس رو گرفته بودم چون تنها کسی بودم که از خودم غلط می گرفتم و چشمم رو به روی اشتباهاتم نمی بستم ...
زندگی ما پر از امتحان های کوچک و بزرگه... خیلی از ما آدما تو زندگی انقدر چشممون رو به روی اشتباهاتمون می بندیم و خودمون رو فریب میدیم که باورمون میشه هیچ مشکلی نداریم و نمره مون بیسته... ولی یه روز دیگه خودمون به خودمون نمره نمیدیم ... یه روز برگه مون میوفته دست معلم آسمون ها... اون روز خیلی چیزا مشخص میشه و نمره ی واقعی می گیریم ... راستی تو امتحان زندگی چه نمره ای می گیریم؟!

👤حسین حائریان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۷:۵۳
محمد علی رئیس دانا

 

 نان حلال خیلی خیلی خوب است.
من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم، مثل آقا تقی.
 آقاتقی یک ماست‌بندی دارد.او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد، حلال باشد. آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد .

دایی من  هم کارمند یک شرکت است. او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی‌گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد.

دایی‌ام می‌گوید: من ارباب رجوع را مجبور می‌کنم قسم بخورد که راضی است و بعد رشوه می‌گیرم! داییم می‌گوید :
تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمی‌کند.
پول حرام بی‌برکت است.

 ولی پدرم یک کارگر است و من فکر می‌کنم پولش حرام است؛ چون هیچ‌وقت برکت ندارد و همیشه وسط برج کم می‌آورد. تازه یارانه‌ها را خرج می‌کند و پول آب و برق و گاز را نداریم که بدهیم. ماه قبل، برق ما را قطع کردند، چون پولش را نداده بودیم. دیشب

می‌خواستم به پدرم بگویم
کاش دنبال یک لقمه نان حلال بودی!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۵۶
محمد علی رئیس دانا


# آموزش محبت امیز به کودکان


1- معلمان موفق امروزی آماده‌اند بگویند: ما نمی‌دانیم اما با هم می‌آموزیم.

2- معلمان امروزی می‌دانند که در وهله‌ی نخست، معلم دانش‌آموزان هستند نه معلم کتب درسی.

3- معلمان فقط عرضه‌کنندگان دانش نیستند بلکه تسهیل‌گر روند یادگیری‌اند.

4- معلمان موفق امروزی می‌دانند که اثرگذاری بر دانش‌آموزان بی‌انگیزه نیز از اهداف مهم آن‌هاست.

5- معلمان موفق امروزی می‌دانند زنگ تفریح و بازی، حق مسلم کودکان است.

6- معلمان موفق امروزی می‌دانند برداشتن دیوارهای میان کلاس درس و جامعه از اهداف آن‌هاست.

7- معلمان موفق امروزی می‌دانند کلید قرن اخیر یادگیری مداوم است.

8- معلمان موفق امروزی می‌دانند که باید فرصت‌های مناسب برای احساس امنیت در دانش‌آموزان فراهم نمایند.

9- معلمان موفق امروزی می‌دانند سهم هر دانش‌آموز از یادگیری اهمیت دارد‌.

10- معلمان موفق امروزی می‌دانند آن‌ها علاوه بر نیازهای علمی، نیازهای معنوی و اخلاقی هم دارن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۷ ، ۰۷:۳۲
محمد علی رئیس دانا

تحلیل

⭕️  جامعه‌ای که افراد آن، خصوصا جوانان، از انگیزه‌ی پیشرفت بالا برخوردار باشند، به سوی ترقی و پیشرفت گام بر می‌دارد (به عنوان شرط لازم، نه کافی).
گرچه معمولاً از تاثیر جامعه بر فرد، و متاثر شدن افراد از نقش‌های اجتماعی و تحولات اجتماعی سخن می‌رود، ولی نقش انگیزه پیشرفت نشان می‌دهد که تنها جامعه نیست که افراد را شکل می‌دهند. افراد با انگیزه پیشرفت بالا در یک جامعه سیر حرکت جامعه را تغییر می‌دهند. ویژگی‌های افراد دارای انگیزه پیشرفت بالا عبارت است از: 1ـ میل به انتخاب تکالیف دشوار؛ 2ـ انجام کار به نحو شایسته؛ 3ـ تلاش و کوشش؛ 4ـ امیدواری و خوش‌بینیِ واقع‌گرایانه؛ 5ـ گرایش به پیشرفت.


⭕️ در یک پژوهش سه دوره‌ی زمانی تمدن یونان باستان، یعنی دوره رشد، دوره اوج شکوفایی، و دوره زوال و انحطاط این تمدن بررسی شد. نتایج نشان داد که بین سطح انگیزه پیشرفت موجود در افراد آن جوامع، با میزان پیشرفت و انحطاط آن‌ها رابطه داشته است.
#دیوید_مک‌للند، پژوهشگر توسعه، یکی در یک طرح پژوهشی ابتکاری و طولانی اقدام به گردآوری شواهدی از کشورها و فرهنگ‌های مختلف کرد. نتایج نشان می‌داد که بالا بودن سطح انگیزه‌ی پیشرفت در یک دوره‌ی زمانی در یک جامعه، با پیشرفت‌های آن رابطه دارد.

او به بررسی محتوای داستان‌ها، کارتن‌ها،‌ فیلم‌ها و آموزش‌های مدارس به کودکان در کشور‌های مختلف توسعه‌یافته و عقب‌مانده پرداخت و تفاوت فاحشی میان آنها دید. او به این نتیجه رسید که الگوی پیشرفت در یک جامعه با الگویی که در داستان‌ها و آموزش‌ها به کودکان القا می‌شود، رابطه‌ی مستقیم دارد.
از نظر او یکی از راه‌های فهم میزان انگیزه پیشرفت در میان افراد یک جامعه ارزیابی آثار فرهنگی (مانند محصولات ادبی، داستان‌ها، فیلم‌ها، ضرب‌المثل‌ها، باورها و ...) است.

⭕️ زندگی ما مخلوطی است از داستان‌های بسیاری که شخصیت ما را شکل داده‌اند. گرچه ما روزگاری تنها شنونده‌ی این داستان‌ها بوده‌ایم، اما اینک بازیگر مخلوطی از آنها هستیم که در مغز ما پردازش شده‌ است.طرز فکر ما در مورد جهان، دیگران، خودمان، تلاش، موفقیت، اعتماد، سرنوشت، ایادانی و ...، تابع داستان‌هایی است که شنیده‌ایم و یا در زندگی واقعی با آنها مواجه بوده‌ایم. در این میان سال‌های کودکی مهم‌ترین تأثیر را دارند.

ما در خانواده‌ها، مدرسه و تلوزیون با چه داستان‌هایی بزرگ شده‌ایم؟ آیا با داستان‌هایی که امید و تلاش و خوش‌بینی و اعتماد و فتخ قله‌های بلند را در ما تزریق می‌کنند؛ یا آت‌اشغال‌هایی که فقط داستان غم و اندوه و گرگ بودن مردم، و بی‌فایده بودن تلاش و اسیر سرنوشت محتوم و جبر زمانه بودن، و یا انحصار راه ترقی را در دریدن حقوق دیگران بیان می‌نمایند؟

⭕️ برای کودکانتان زیاد داستان بگویید. هیچ‌چیز مانند داستان شخصیت آنها را نمی‌سازد. نگذارید هر آت‌آشغالی وارد ذهنشان شود. برایشان داستان‌هایی بگویید که روح امید و کنجکاوی و پرسشگری و اراده و تلاش و خودباوری و عزت و شرافت و اخلاق‌مداری را در آنها زنده می‌کند.  

🖌دکتر محسن زندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۷ ، ۰۷:۱۲
محمد علی رئیس دانا

 

در مهد کودک های ایران 9 صندلی میگذارند و به 10 بچه میگویند هر کسی که نتواند سریعا برای خودش جایی بگیرد، باخته است و بعد 9 بچه و 8 صندلی و ادامه ی بازی تا زمانی که یک بچه باقی بماند و آن بچه برنده است. عادی است که بچه ها هم همدیگر را هل بدهند تا بتوانند خودشان روی صندلی بنشینند…!
اما در مهد کودک های ژاپن 9 صندلی میگذارند و به 10 بچه میگویند که اگر یک نفر از آنها روی صندلی جا نشود، همه ی آنها باخته اند. لذا بچه ها نهایت سعی خود را خواهند کرد تا طوری همدیگر را در بغل خود بگیرند که کل تیم 10 نفره روی 9 صندلی جا بشوند تا کسی بدون صندلی نماند و بعد 10 نفر برای 8 صندلی و بعد 10 نفر برای 7 صندلی و به همین شکل تا آخر.

 با این بازی ما از بچگی به کودکان خود
 آموزش میدیم که هر کی باید
به فکر خودش باشه...
اما در سرزمین آفتاب، چشم بادامی ها
 با این بازی به بچه هاشون فرهنگ
همدلی و کمک به همدیگر و کار تیمی
 رو یاد میدن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۰۵
محمد علی رئیس دانا