انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . اطلاعات و اخبار دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری + خاطرات + مقالات . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . اطلاعات و اخبار دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری + خاطرات + مقالات . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

انجمن دبیران و فارغ التحصیلان دبیرستان دکتر نصیری

با سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی . سالهاست که عده ای از فارغ التحصیلان دبیرستان جمعی از دوستان و اکثر معلمین را یافته اند و سالانه حدود سه گردهمائی جهت تجدید دیدار و یادآوری خاطرات و گپ و گفتگو و قیل و قال و قرار و مدار باهم دارند . هسته اولیه این تجمع که اکنون به شناسائی بیش از 390 نفر انجامیده با ده نفر از دانش آموختگان سال 50 شروع شده ، امید است به همت شما به تمام فارغ التحصیلان دکتر نصیری دسترسی پیدا کنیم . با آرزوی موفقیت برای همه شما رئیس دانا

بایگانی

۱۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

آنکس که بداند و بخواهد که بداند
 خود را به بلندای سعادت برساند...

آنکس که بداند و بداند که بداند
 اسب شرف از گنبد گردون بجهاند ...

آنکس که بداند و نداند که بداند
 با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند ...

آنکس که نداند و بداند که نداند
 لنگان خرک خویش به مقصد برساند ...

آنکس که نداند و بخواهد که بداند
 جان و تن خود را ز جهالت برهاند ...

آنکس که نداند و نداند که نداند
 در جهل مرکب ابدالدهر بماند ...

آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند...!


(واقعامولانا،تفسیری زیباازندانستن ها
ودانستن ها،ابرازکرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۵
محمد علی رئیس دانا

نوازش دست یک استاد

 مسئول حراج تار فرسوده ای را با بی میلی بر سر دست گرفت و گفت چند؟!
 چه کسی برای این تار قیمتی پیشنهاد می کند؟

از میان جمعیت یک نفر با تمسخر گفت:  یک دلار!
 دومی گفت: دو دلار برای سوزاندن در بخاری دیواری.
 نفر سوم گفت:  من سه دلار میخرم تا پسرم با آن بازی کند.
 مردم بی دلیل می خندیدند

ناگهان پیر مردی موقر با قدم هایی آرام و محکم از میان جمعیت بیرون آمد و تار کهنه را برداشت و به آن نگاه کرد و با دستمالی خاک آن را زدود، سیم های آن را محکم کرد و انگشتان سحر آمیز خود را بر روی سیم ها به حرکت در آورد، آهنگی روح نواز در گوش ها پیچید،هیچ صدایی به گوش نمی رسید. همه چشم و گوش شده بودند و به آن نوای جان بخش دل سپرده بودند.
آهنگ به پایان رسید پیرمرد تار را روی میز گذاشت و آرام از سالن خارج شد.

مسئول حراج بهت زده تار را برداشت، صدایی از گوشه ای گفت: هزار دلار و همان طور به قیمت تار افزوده گردید سرانجام ده هزار دلار فروخته شد. چند نفری با حیرت از یکدیگر پرسیدند: راستی چه چیزی بر ارزش آن تار شکسته افزود؟ یکی از آن میان زیر لب گفت:
 نوازش دست یک استاد!


معلمین عزیز!
 داستان ذکر شده، حقیقتی بزرگ را در خود نهفته دارد، هستند دانش آموزانی که در فراز و نشیب زندگی (باتوجه به ظاهر ژولیده، عملکرد ضعیف، رفتار و گفتار نا پسند ) مانند تارهای فرسوده و بی ارزشی تصور می شوند که باید آنان را بازیچه ساخت، به حاشیه راند یا دور انداخت

اما معجزه آنگاه اتفاق می افتد که دستهای معجزه گر و پیامبر گونه معلمی چون شما, با دست مهر، غبار را از روح آنان بر گیرد تا نغمه زیبایشان را به گوش جان برساند تا همگان به چشم یک انسان، انسانی متعالی به آنان بنگرندچه بسا که شما سرنوشت و اینده ی آن دانش آموز را برای همیشه تغییر دهید.

 تقدیم به معلمان مهربان و تلاشگر سرزمینم
#ناشناس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۷ ، ۲۲:۵۶
محمد علی رئیس دانا

1_معلم باید متواضع باشد
معلم همیشه می‌آموزد : از شاگرد، از پدر و مادر، از مستخدم مدرسه، و در هر شرایطی می‌آموزد. خودش هم شاگرد است و هم معلم. به همین سبب نمی‌تواند چیزی را برای خودش نگه دارد، می‌خواهد بگیرد و رد کند. بنابراین، اگر متواضع نباشد و طلبگی نداشته باشد، نمی‌تواند همیشه بیاموزد

2_معلم باید با حوصله باشد
کار تعلیم و تربیت خیلی طولانی است معلم ذره ذره از زحماتش نتیجه می‌گیرد. کار معلم مثل کلید برق نیست که در یک حرکت آن را می‌زنید، چراغ روشن می‌شود. ممکن است از هزاران حرکت فقط یک نتیجه بدهد. بنابراین معلم باید حوصله داشته باشد، حوصله ی گوش دادن، حوصله ی کشف کردن، حوصله ی راه یابی، حوصله ی حل کردن مشکلات و انواع حوصله ها.

3_معلم باید دقیق باشد
اگر معلم دقیق نباشد نمی‌تواند ببیند. از لحظه ها و رفتارها می‌گذرد. از علامت هایی که شاگرد می‌دهد، پدر و مادر می‌دهند، می‌گذرد. پس فقط دقت معلم است که می‌تواند او را در زمینه ی کارش راهنمایی کند.

4_معلم باید حالت بی طرفی علمی داشته باشد.
یعنی تعصب نداشته باشد. زود قضاوت نکند و زود به نتیجه نرسد، بلکه مثل یک دانشمند شرایط را سبک سنگین کند، علت را بیابد و پیش از قضاوت، سنجش های لازم را درباره شاگردش، کارش، رشته درسی اش و خودش انجام دهد.

5_معلم باید پایداری و مقاوت داشته باشد.
اگر امروز معلم کارش به نتیجه نرسید، فردا کار کرد و باز هم به نتیجه نرسید، پس فردا و روزهای دیگر هم کارش نتیجه نداد، هم چنان در جهت مقصود، پایداری کند تا شاگردش، خودش، کلاسش و مدرسه اش را به مقصد نزدیک کند. تا پدر و مادر را در زمینه ی هدایت کردن فرزندشان راهنمایی کند.

6_معلم باید ذهنی باز داشته باشد.
گیرنده های معلم مثل گیرنده های تلویزیون در همه جهت باید کار کند و هیچ وقت بر روی یک موضوع نایستاد. اگر معلم دیگری تجربه ای کرده است، ذهن باز معلم است که می‌تواند این تجربه را بگیرد و بسنجد و از آن بهره بگیرد. اگر بچه ای کار تازه ای کرد، ذهن باز معلم می‌تواند از کار تازه ی آن بچه نکته ای بیاموزد که کار معلمی را ثمر بخش کند. اگر معلمی مقاله ای می‌خواند، ذهن باز اوست که می‌تواند نکته هایی از آن مقاله دریافت کند، اگر در جایی پژوهشی شده است، ذهن باز معلم از آن پژوهش بهره ای برای کارش می‌گیرد. ذهن معلم باید نسبت به تاثیرات خارجی باز باشد و واهمه ای نداشته باشد.

7_معلم باید انعطاف داشته باشد.
خطری که معلم ها را همیشه تهدید می‌کند، این است که در روش و سبک شان متخصص می‌شوند، یعنی می‌گویند : من جز این روش تدریس، هیچ روش دیگری را قبول ندارم. چنین چیزی درست نیست. باید قبول کرد و انعطاف داشت، رفت، دید، فهمید، نشست و گوش کرد. در حقیقت معلم باید گوش ها، چشم ها و ذهن باز در برابر همه ی تاثیرات داشته و انعطاف پذیر باشد.

8_معلم باید با شاگردانش رابطه‌ی صمیمانه و انسانی برقرار کند.
در چنین حالتی است که محیط آماده می‌شود برای اینکه بچه بیاموزد. متاسفانه ما به نقش این رابطه ی صمیمانه به اندازه کافی آگاه نیستیم. این رابطه ی صمیمانه گاه با یک نگاه یا یک لبخند یا یک نوازش یا گفتن جنبه ای کوتاه ایجاد می شود. به هر حال چنین رابطه ای خیلی درونی است و آنچه به وجودش می‌آورد خیلی متفاوت است. نمی‌شود فرمول وار گفت. فقط باید مهارت داشت و به جا و به موقع حرکت مناسب را کرد.

9_ معلم باید ظرافت و تعمق داشته باشد
... من گاهی در فیلم ها می‌بینیم که دارند تلفن یا دستگاه رادیو و یا تلویزیون را سیم پیچی می‌کنند، سیم های نازک را می‌کشند و به هم وصل می‌کنند، یا نحوه ی استفاده از وسایل جراحی را می‌بینم که چقدر کار ظریفی است، ناگهان به نظرم می‌رسد، که کار معلم از این هم ظریف تر است. در کار تعلیم و و تربیت موج ها را نمی‌شود دید و ثبت کرد... حالا فکرش را بکنید معلم تا چه قدر در کارش باید ظرافت داشته باشد تا بتواند همه ی موج ها را در جهت پیشرفت کارش به حرکت درآورد... یکی از کسانی که در عمل به  این نکته رسیده بود «جبار باغچه بان» بود... معلم در حین کار عملی ورزیده می‌شود و تئوری چندان به کارش نمی‌آید.

10_معلم باید قدرت طراحی و پیش بینی داشته باشد.
من روی این صفت تکیه میکنم. معلم باید زمان لازم برای مطالعه، طراحی و پیش بینی را داشته باشد و این طراحی را مثل یک دانشمند انجام بدهد. یعنی کار مستند و صحیح بکند و دقت واقعی علمی داشته باشد.


 «آنچه گفتم به ترتیب اهمیت نبود، چون هر یک از این صفت ها در جای خودش بسیار مهم است و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد.»

برگرفته از کتاب : #گفتگو_با_زمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۷ ، ۲۲:۴۷
محمد علی رئیس دانا

خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.

خانم معلم او را شناخت ، اما بدون آنکه بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد ، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته 😕

پسرک با خجالت و در حالیکه صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم چِن ، میشود ... میشود یک نمره به من ارفاق کنید؟

خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟!
این ممکن نیست. من طبق جوابهایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام.

او اضافه کرد : نگران نباش. من که نمی‌خواهم بخاطر ضعفت در امتحان ، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری.

پسر با صدایی که نشان می‌ داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند.

خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که میخواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمیتوانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند ، نرمش نشان دهد.

اما یک موضوع دیگر هم بود.
او میدانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمیکند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آنها را از تحصیل باز دارد.

نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت میکند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.

نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین! این پیشنهادم را قبول میکنی یا نه؟

 من به ورقه‌ات یک نمره « ارفاق » نمی‌کنم. فقط میتوانم یک نمره به تو « قرض » بدهم.

تو هم باید در امتحان بعدی 2 برابر آن را ، یعنی 2 نمره ، به من پس بدهی. خوب است؟ پسرک با شادی  گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی 2 نمره‌ به شما پس می‌دهم.

او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد ، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا اینکه در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد.

از پسِ آن « درس » که خانم معلم به او داده بود ، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف میکند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده میشود. زیرا میداند که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد ، سرنوشتش را تغییر داد.

 آن پسرک جوان اکنون جزو ده ثروتمند دنیاست ... او " لی کا - شینگ " رییس بزرگترین کمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی به سراسر جهان است!

مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم ...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۷ ، ۲۲:۳۹
محمد علی رئیس دانا

۱۳ مهر روز جهانی معلم

۵ اکتبر برابر با ۱۳ مهر  روز جهانی معلم است.
در پیام امسال ار سوی مدیر سازمان یونسکو  و یونیسف آمده است  صرف این که کودکان  فقط به مدرسه بروند کافی نیست. بلکه آموزش به معنای  حق دسترسی دانش آموزان به معلمان شایسته و واجد آموزش است.
دانش آموزان حق دارند از معلمهای دوره دیده،  علاقه مند و پرشور بهره مند شوند.
آژانس های بین المللی دولت ها را ترغیب می کنند برای دسترسی به معلم های شایسته در مدارس تلاش و برنامه ریزی کنند.
موسسه پژوهشی کودکان دنیا  فرا رسیدن روز جهانی معلم را با این امید تبریک می گوید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۷ ، ۱۸:۳۱
محمد علی رئیس دانا

"ادهم مظفری" یکی از معلمانی بود که زندگی را به زیبایی سرود.
این معلم دلسوز وقتی می‌بیند که یکی از دانش‌آموزانش در رودخانه‌ی "کام" روستای "آلک" کامیاران (کردستان) افتاده خود را به آب می‌زند.
دانش‌آموز خود را نجات می‌دهد اما خود برای همیشه با آب‌ها همسفر می‌شود و چند روز بعد از آن، جسم بی‌جانش را در چند روستای پایین‌تر از آب می‌گیرند.
سال‌ها از این حادثه گذشت.
 من در روابط عمومی اداره‌ی کل آموزش و پرورش استان (سال 1378) مشغول خدمت بودم که از طرف یکی از دوستان شاعرم به نام "ماشاءالله فرمانی" شعری از سوی دانش آموز نجات یافته خطاب به معلم فداکارش به دستم رسید که شعر ایشان را در ماهنامه‌ی اداره‌ی کل آموزش و پرورش کردستان چاپ کردم که با استقبال زیادی روبه‌رو شد.

شعری خطاب به معلم فداکار از زبان دانش آموز نجات یافته:

مونسم، آموزگارم، یاورم
روشنی‌بخش تمام باورم
ای همه زیبایی و مهر و گذشت
روزهای با تو بودن چون گذشت؟!
دست‌های گرم تو، کی سرد شد
باغ سبز سینه‌ات کی زرد شد
مهربانی‌های تو رفته کجا
من چرا دیگر نمی‌بیینم تو را
همدمم، حالا کجا داری مکان
من کجا گیرم ز تو آخر نشان
ادهمم حالا دبستانت کجاست
باغبانم، باغ و بستانت کجاست
باز درس جان‌فشانی می‌دهی
تو ز جای خود نشانی می‌دهی
هیچ می‌دانی که بی تو خسته‌ام
دل فقط بر خاطراتت بسته‌ام
هیچ می‌دانی امیدم مرده است
طاقتم را آب با خود برده است
هیچ می‌دانی پریشان گشته‌ام
در خودم صد بار ویران گشته‌ام
درد دوری، شانه‌هایم کرده خم
خانه‌ی قلبم شده مأوای غم
هیچ می‌دانی که در آن روز تار
بی تو من تا کَی کشیدم انتظار
بی تو من تا کی شکستم پیش رود
بی تو من تا کی نشستم پیش رود
تا که باز آیی، بگویم حال خود
غصه‌ها و تلخی احوال خود
تا که باز آیی بگویم نازنین
من کمک می‌خواستم، تنها همین
چون‌که افتادم میان آب رود
چون نبردم از تقلا هیچ سود
چون نبود آن‌سو، کسی غیر از شما
مهربان و مونس و درد آشنا
من ندانستم که کارم اشتباست
رود "کام" روستا هم بی‌وفاست
من ندانستم مرا بینی به آب
می‌دهی از کف، تمام صبر و تاب
می‌زنی خود را به سیلاب و خطر
می‌شوی با آب دریا همسفر
من ندانستم که بی من می‌روی
در میان آب‌ها گم می‌شوی
من ندانستم که تنها می‌شوم
در غم تو ناشکیبا می‌شوم
ورنه می‌ماندم در آن‌جا بی‌صدا
تا نیایی تو میان آب‌ها
ادهمم، حالا ز تو شرمنده‌ام
بی تو این‌جا یک گل پژمرده‌ام
مانده‌ام در حسرت دیدار تو
در عجب هستم از آن ایثار تو
باز می‌خواهم تو را قدر جهان
دوستت دارم به قدر آسمان
نوگل عمرت اگر چیدم ببخش
کودکی بودم نفهمیدم ببخش
تا ابد یادت برایم زنده است
سینه‌ام از عشق تو آکنده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۷ ، ۱۴:۱۱
محمد علی رئیس دانا

بزرگی را گفتند تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟
گفت: هیچ کار!
گفتند: مگر میشود؟
پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟
گفت: من در تربیت خود کوشیدم، تا الگوی خوبی برای آنان باشم.

فرزندان، راستی گفتار و درستی رفتارِ پدر و مادر را میبینند، نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند.

تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند پایان زندگیست ولی اگر با نیروی داخلی بشکند آغاز زندگیست.
همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد.

درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود،
آنگاه خودت را خواهی دید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۷ ، ۰۹:۰۵
محمد علی رئیس دانا

از نخست وزیر ژاپن درباره ی راز پیشرفت کشورش سوال شد ؛
وی پاسخ داد:
ما به معلمانمان، حقوق وزیر،
مصونیت دیپلمات و احترام امپراطور را داده ایم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۷ ، ۰۹:۰۲
محمد علی رئیس دانا

مدرسه ها شروع شده
یادمون باشه قبل از اینکه بچه‌ها رو به سلاح علم مجهز کنیم
باید مهربونی،عشق و انسانیتو بهشون یاد بدیم،
خطر یه آدم مهربون تو این دنیا،کمتر ازخطر یه دانشمند نامهربونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۰
محمد علی رئیس دانا


تهمینه میلانی :
.
.
.
.
خشت طلا ودلار روا به خانه به مسجد وقبور وزیارتگاه ها ازنگاه انسانیت غیرقابل قبول است ومارا نه که بخدا نزدیک نمیکند که فرسنگها دورشدیم ودوباره هم دور!!

دیکته سال :
 . سر سطر بنویس.......؟؟؟ جوانها در زندان ....!! دختران حامله ،........!! مادران دق مرگ ........!! پدران سگ دو برای نان......!! بنویس.........؟؟؟ بابا نای، نان دادن ندارد، بابا کار ندارد...! بابا سهمی برای استخدام ندارد...! بنویس .......؟؟؟ آن بچه سرطان دارد....! هزینه هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است، خانه ی آنها پایین شهر است ، اشک چشمهای مادرش مروارید دارد ، بنویس......؟؟ تلاش ما بی ثمر است ! صاحب خانه بابا را جواب کرد...! حاج رحیم برای چندمین بار به حج میرود ، اما...؟ بابای من پول قبض آب و برق را ندارد.! بنویس......؟؟؟ نماز قضا دارد....... اما سفره ما غذا ندارد...! بنویس......؟؟ اهل محل برای ساختن مسجد پول جمع میکنند اما ...، سقف خانه ما چکه میکند....! بنویس.......؟؟؟ پسر همسایه ما از گرسنگی "مرد" ...! اما در مجلس ختمش گوسفند سر بریدند..! بنویس......؟؟؟ در سرزمین من همه..؟؟ یا سنگ میفروشند ...! یا سنگ میزنند ....! یا سنگ می اندازند ...! یا سنگ دل اند ...! بنویس.......؟؟ مادران داغ دارن ! پدران بیمار ! بنویس ......!! پدر "60"ساله ام نگهبان ویلای اقازاده "20" ساله شده است ، جوان هایمان از سر نیاز ادعای عاشقی می کنند ! دختر هایمان از نداری خود را الوده هوس نامردان می کنند ! بنویس در سرزمین من اگر از حق خود دفاع کنی اعدام میشوی ! بنویس.زندگیمان چه سخت چه آسان ولی به اجبار می گذرد ! برگه ها بالا............،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۱۰:۳۶
محمد علی رئیس دانا

معلم‌های عزیز ،
بهوش باشین
سلام,
ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم ،
اما همه چیز بدتر شد.

📍تصادفات رانندگی‌مان بیشتر شد،
📍ضایعات نان‌مان بیشتر شد،
📍آلودگی‌ هوای‌‌مان بیشتر شد،
📍شکاف طبقاتی مان بیشتر شد،
📍پرونده‌های اختلاس در دادگستری‌مان بیشتر شد،
📍تعداد زندانیان‌مان بیشتر شد
📍و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد.

پس دیگر دست از درس دادن صرف بردارید.
آموزش کودکان ما ساده است.
ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم, ما اکنون دچار کمبود مفرط انسانهای توانمند هستیم.

🌿پس لطفا به کودکان ما فقط مهارت های زندگی کردن را یاد بدهید.
به آنها,
گفت‌ و گو کردن را،
تخیل را،
خلاقیت را،
مدارا را،
صبر را،
گذشت را،
دوستی با طبیعت را،
داشتن توان عذرخواهی را ،
دوست داشتن حیوانات را،
لذت بردن از برگ درخت را،
دویدن و بازی کردن را، 
شاد بودن را،
از موسیقی لذت بردن را،
آواز خواندن را،
بوییدن گل را،
سکوت کردن را،
شنیدن و گوش دادن را،
اعتماد کردن را،
دوست داشتن را،
راست گفتن را و
راست بودن را بیاموزید.

باور کنید,
اگر بچه‌های ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت،
و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود،
و ندانند که آیا با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست،
هیچ چیزی از خلقت خداوند کم نمی شود؛
اما اگر آن‌ها زندگی کردن را,
و عشق ورزیدن را
و عزت نفس را
و تاب آوری
و عدم پرخاشگری را,
تمرین نکنند، زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پر کردن جای این خالی‌ها، خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.

لطفاً برای بچه‌های ما,
شعر بخوانید،
به آنها موسیقی بیاموزید،
بگذارید با هم آواز بخوانند،
اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند،
بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند,
و وقتی مغزشان نمی کشد یاد نگیرند.

لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید.
اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند،
فرصت ایمان آزادنه و آگاهانه را از آنان نگیرید،
زبان شان را برای نقد آزاد بگذارید،
آنان را از وحشت آنچه شما مقدس می‌پندارید, به لکنت زبان نیندازید.
 
بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.

اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دست کم هوای همدیگر را داشته باشیم،
نداشته‌ها و تنگناها و غم‌ها و عقده‌های خود را به کلاس‌ها نبرید.
شما را به خدا در کلاس‌های‌تان خدایی کنید نه ناخدایی.
شاید خدا به شما و ما رحم کند و کودکان مان خوب تربیت شوند.
🌸محسن رنانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۱
محمد علی رئیس دانا