عمر زاهد همه طى شد
«به تمناى بهشت»
او ندانست که در
«ترک تمناست بهشت»
این چه حرفیست که در
«عالم بالاست بهشت»
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت ...!
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...!
✍️صائب تبریزی
عمر زاهد همه طى شد
«به تمناى بهشت»
او ندانست که در
«ترک تمناست بهشت»
این چه حرفیست که در
«عالم بالاست بهشت»
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت ...!
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...!
✍️صائب تبریزی
خدا در دستیست که به یاری میگیری.
درقلبیست که شاد میکنی.
درلبخندیست که به لب مینشانی.
خدا درعطر خوش نانیست که به دیگری میدهی.
درجشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی.
آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی.
خدا درتو ، باتو ، و برای توست...
👤 زنده یاد "سهراب سپهری"
بیشترین ضربهها را خوبترین آدمها میخورند؛
برای خوبیهایتان حد تعیین کنید
و هر کس را به اندازه لیاقتش بها دهید
نه به اندازه مرامتان؛
زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است!
تا میتازی با تو میتازند؛
زمین که خوردی؛
آنهایی که جلوتر بودند؛
هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند!
و آنهایی که عقب بودند؛
به داغ روزهایی که میتاختی تو را لگد مال خواهند کرد!
در عجبم از مردمی که به دنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند؛
و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند.
از محمد مهدویفر
آ مثل آزادی ، بر ما شد ارزانی
آ مثل آب و برق شد مفت و مجانی
ب مثل یک باتوم در دست مردی شوم
روزی که می بارد ، بر ملتی مظلوم
پ پول ایرانی ، خاکش به سر گشته!
در خواب میدیدم شاهی که برگشته
ت چون تجاوزگر در داخل زندان
دیگر نمی گویم ، از دختر ایران
ث ثبت دوران شد ، افعال زشت ما
نفرین و لعنت بر ، محصولِ کشت ما
ج جنتی زنده ، پویا و پاینده
ج جنتی جوک شد اسباب هر خنده
چ چاه نفت ما پولش کجا رفته؟
پول زبان بسته ، آخر چرا رفته؟
ح چون حجاب زن از کودکی تا گور
یا با زبان خوش ، یا با زبان زور
خ مثل خلخالی ، آدمکشی عالی
با این همه جانی، جایش ولی خالی
د اول داعش ، محصول نادانی
خیلی شبیه ماست او در مسلمانی
ذ اول ذلت ، بیچاره این ملت
با این همه معتاد کو عامل و علت
ر اول رهبر ، ر آخر رهبر
ما جملگی یک تن او جمله بر ما سر
ز مثل زن مثلِ ، زنهای معمولی
گفتم چرا؟ میگفت از درد بی پولی
ژ ژنده پوش شهر ، یک کودک کار است
این طفلک معصوم کارش به اجبار است
س سایه ستار ، با عشق میرقصید
روزی بهشتی شد ، زیر کتک خندید
ش مثل یک شیاد بیرحم و بد رفتار
رحمت هزاران بار ، بر کرکس و کفتار
ص صورت ناهید، زیباتر از خورشید
اما اسیدِ جهل ، او را ز هم پاشید
ض ضجهی انسان بر آسمان میرفت
شهریورِ ژاله، مردادِ شصت و هفت
ط چون طناب دار ، بالا و پرباریم
ما رتبهی اول ، را در جهان داریم
ظ ظاهرش مثلِ ، پیغمبر خاتم
بویی نبرده او ، از خلقت آدم
ع عین عمامه دور سر طاغوت
فرجام هر طاغوت آخر شود تابوت
غ غزّه را باید ، از پول ایران ساخت
با پول نفت ما ، هر دفعه باید باخت
ف فتنهگر یاغی مطرود و بیایمان
هشتاد و هشت درصد از مردم ایران
ق مثل هر قتلی که جیرهای باشد
چون دانهی تسبیح زنجیرهای باشد
ک مثل کهریزک یک جای وحشتناک
چندین جوان پاک برده به زیر خاک
گ مثل گورستان "کز خاوران خیزد
فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد"
ل مثل لبنانی ، ارجح به ایرانی
این سفره پر بود از ، شبهای بینانی
م مثل یک مسئول، مسئول پاسخگو
پاسخ نمی گوید بر هر که الا هو
ن اول نعلین، ن آخر نعلین
هر فتنه هرجا شد زیر سر نعلین
و اولِ والی ، والی ولایت داشت
هرکس هرآنچه کاشت او مطلقاً برداشت
ه هستهای گشته یک ملت خسته
با اندکی نرمش، او هسته را بسته
ی یحتمل فردا شاعر غمین باشد
یا در رجایی شهر یا در اوین باشد
محمد مهدوی فر
(تخریبچی و غواص دفاع مقدس)