نامه محرمانه !
نامه محرمانه !
خاطره یکی از دبیران بازنشسته آموزش و پرورش ( این داستان واقعی است)
سال تحصیلی ۵۵-۵۴ دو سال بود به عنوان معلم استخدام شده بودم محل خدمتم یکی از روستاهای دور افتاده سنندج . حقوق خوبی میگرفتم بلافاصله پس از استخدام به صورت قسطی یک ماشین پیکان خریدم در مسیرم از سنندج تا روستا و برعکس گاهی افرادی را که کنار جاده منتظر ماشین بودند سوار میکردم بعضی ها پولی میدادند. یک روز که به دبستان رسیدم مدیر سراسیمه و وحشتزده من را به جای خلوتی برد و یک نامه به من داد که رویش دوتا مهر محرمانه خورده بود !!!!! من و مدیر تعجب کردیم که این چه نامه ی محرمانه ای است ؟؟؟ من که کاری نکرده ام ؟؟؟ مدیر گفت نامه را بازکن ببینم !!! نامه را باز کردم متن نامه :
***********
جناب آقای … آموزگار دبستان روستای … شهر سنندج بنا بر گزارشات رسیده از اهالی روستا شما اقدام به مسافرکشی نموده و از اهالی پول دریافت می کنید !!!! اگر حقوق و مزایای دریافتی شما برای گذران زندگی کافی نیست باید به اطلاع وزارت فرهنگ برسانید جنابعالی با انجام مشاغلی ( مسافرکشی) که بر خلاف شان معلم و قشر فرهنگی اجتماع است شان و جایگاه فرهنگ و فرهنگیان را خدشه دار می نمایید !!! اگر پس از دریافت این نامه همچنان به شغل دوم ادامه دهید استعفای خود را بنویسید!!! امضای مدیرکل استان
نفس راحتی کشیدم و به مدیر قول دادم که هرگز از مسافرانی که در بین راه سوارمیکنم پولی نگیرم.